×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

سرخط خبرها

من از این فاصله ها می گریم

نوشته : دکتر فاضل خمیسی 

چند وقتی است که تصمیم گرفته ام کسی را قضاوت نکنم ، و متن این نوشته مخاطب مستقیمی ندارد بجز خودم!
 شب یازدهم ماه محرم ۱۴۴۱ نزد ما شیعیان بخاطر واقعه عاشورا به شام غریبان معروف است.
  در مجلس عزاداری امشب روضه خوان وقتی میخواست از زینب (س) ذکر مصیبت کند ، او را نحیف و شکسته که عبای مندرس و پر از وصله مادرش حضرت فاطمه الزهرا (س) را بر سر  و در میان کشته شدگان کربلا بدنبال پیکر برادرِ عزیزتر از جانش میگردد ، بغض همه حضار ترکید و صدای ضجه ها بلند شد…
بغض و خفگی از ترسیم واقعه بخصوص آن عبای مقدس و مندرسِ به یادگار مانده از مادر خواب را از چشمانم ربود،
 با خود اندیشه کردم ، چه میشود که بعد از اینهمه تکرار و القای منهج حسین (ع) نمیتوانیم بمعنای واقعی حسینی زندگی کنیم ،
 برای یک زن و مرد مسلمان شیعی که شرکت در مجالس ذکر اهل البیت (ع) در ماه های محرم و صفر  تقریباً به یک تکلیف مذهبی تبدیل شده است ، چه میشود بعد از چندین سال و صدها ساعت که پای منابر مینشینند هنوز نتوانسته اند سیره زندگی امامان و بالاخص امام حسین (ع) را  به رفتار غالب زندگی خویش درآورند؟
  اگر این را باور کنیم که بزرگترین حقیقت غیر قابل انکار،  مرگ است ، و حسین (ع) عاشقانه و عارفانه بسوی آن شتافت دیگر دنیا را به هر قیمتی طالب نیستیم .
  آری شهادت  برای امام ، خودِ عشق است و این مرگ ،طعم احلیٰ من العسل  را میدهد ، در واقع شهادت برای حق طلبان وصل به معشوق است و باورمندی آنان زیستن با افتخار و مرگ شرافتمندانه است.
 طبیعی است برای من و امثال من وقتی به درآمد و موقعیت بیشتر میاندیشم و آن حقیقت غیر قابل انکار را به محاق فراموشی میسپاریم نمیتوانیم حق گوی راستینی باشیم .
 امام حسین (ع) در واقع با کوچک شمردن و غافل نمودن مرگ میخواست نه تنها درس زندگی بلکه خود زندگی را به ما اهداء نماید . او میخواست بشر گونه زندگی کردن را به ما بیاموزد ،
 حسینی بودن بمعنای
هدفمندی حیات ،عدالتخواهی و مهربانیست ، آنجا که در برابر  زورگویی و فساد ، قاطعانه اصلاح طلبی  و پایداری در دینداری را به بلندای تاریخ فریاد کند .
 گفته میشود در جوامعی که عدالت حکفرماست و  نژاد پرستی وجود نداشته و اخلاق جاریست هیچ جنگی رخ نمیدهد  ، اما تا زمانی که سایه عدالت گستره نیابد ، انسان‌های آزادیخواه دست از مبارزه
نمی شویند.
بنظرم وعاظ بجای اینکه از مصیبت حسین (ع) بگویند باید بیشتر انسان‌هایی را سرزنش کنند که چرا نمیتوانند حسینی باشند ، در  واقع در مجالس عزای حسینی این عزا برای ما است که نمیتوانیم در عمل مثل حسین (ع) باشیم .
وقتی من از کنار دختر نوجوانی که تا کمر در سطل زباله بدنبال روزی خویش میگردد بی توجه عبور می کنم یقین بدانید ، حسینی نیستم ! وقتی درآستانه شروع سال تحصیلی برای فرزندانم کیف و کفش آنچنانی می‌خرم و نگاه کودکان محروم و بیچاره ای که در خیابان با حسرت به خرید من نگاه میکنند و منهم برای فرار از ندای وجدان ، نگاهم را از آنها میدزدم ، بدانید معنی زندگی مسلمانی و حتی انسانی را نفهمیده ام .
وقتی فلان فرد پای ثابت مجالس حسینی است اما اهتمامش منزلت اداری و افزایش پول های حساب بانکی اش است در واقع او یک فریبکار بزرگ است که یک جامعه را به خطا می اندازد!
وقتی من در خانه ای زندگی می کنم که در هر اتاق آن یک کولر نصب و خانواده ای آنطرفتر در گرمای بالای ۵۰ درجه بدلیل  نداشتن حتی یک وسیله خنک کننده برای فرار از گرما با لباس خیس می خوابند نمی توانم خویش را پیرو حسین  (ع) بدانم .
آری زیستن حسینی ِگونه مشکل و دشوار است زیرا از زنگار دنیا رهایی نیافته و بجای اهتمام به جاودانگی به فکر خلسه ای زود گذریم .

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.