×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

سرخط خبرها

عشق مجسم

نوشته: حسن نسیمی

از معدود دفعاتی ست که برای بیان احساس و موضوع سخنم، کلمه و واژه پیدا نمی کنم…

حکایتی عجیب از عشقی سحر انگیز. از شوریدگی و شیدایی.

به اربعین ربط دارد، به مسیر سبز گلستان عشق . به عشق مردمانی که می روند و آنهایی که به دلایل گوناگون از درک جغرافیای گلدسته نورانی امام شهید محرومند و لی با حضور در موکب های مرزی در حال خدمت به زائرین و راهیان سرزمین معرفت، بین الحرمین هستند.

با جمعی از دوستان افتخار واکس زدن کفش زوار را در مرز چذابه داشتیم. هر کس به طریقی سرمست از خدمت به عشاق بود، اما صحنه ای متفاوت قلب هر رهگذری را می سوزاند. قابی ماندگار از تبلور عشق مجسم. قصه دلدادگی و جنون، بهتت می زد…

پیری سپیدموی با چهره ای آفتاب سوخته و رنج دیده با لباس محلی عربی، برای مدت طولانی کنار ما ایستاده بود.

ابتدا توجه نکردیم. چون ایستادنش طولانی شد، دلیل را پرسیدم.

جواب مملو از عشقش شوکه مان کرد. با لهجه شیرین عربی-فارسی گفت: من ساکن همین روستا هستم . پولی ندارم که خرج زائرین کنم. می ایستم بالای سر خادمین و زائرین حسین که آفتاب اذیتشان نکند.

در قاموس وصل و دلدادن و در مکتب عشق، محبتی چنین پای بند و محبوبی چنان گریز پای هیچ چشمی به خود ندیده و هیچ گوشی نشنیده که هزار و اندی اربعین جاری است این جذبه و ناز و راز و نیاز.

شراره آتش عشقی دیرپای، در دل دلدادگان زبانه می کشد و پرستوی مهرش در دل شیدایی مجنون آشیان می نهد.

‌خدایا شکر که فرصت تماشای عشق مجسم را نصیبم کردی.

برچسب ها : ,

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.