×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

سرخط خبرها

چرا خانم معلممون رو کُشتی؟!

نوشته:  دکتر فاضل خمیسی

خانم معلمی در یکی از روستاهای اطراف اهواز بدست برادرش کشته شد.

روستا را بخوبی می شناسم ، همانطور که میدانم یک دختر روستایی برای اینکه درس بخواند ، دانشگاه برود و شغل پیدا کند ، چه مرارتهایی را باید متحمل شود ، چقدر باید قربان صدقه این برادر و آن پدر برود تا با کار و اشتغالش رضایت دهند .

من میدانم ! دختر روستاییم چه بسا در طول تحصیل حتی از خرید یک کفش نو یا مانتویی جدید،  چشم پوشی می کند ، شاید که این خواسته اش ، ادامه تحصیلش را تهدید کند ، او میداند نباید برای خانواده‌ی محرومش خرج تراشی کند ، همینکه آنها به او اجازه درس خواندن داده اند ، خدا را صد هزار مرتبه شکر می کند !

دختر روستاییم درس خواند، با استعداد و نجیب بود ، نمراتش عالی بودند ، هیچ درسی را نیافتاد  و لیسانس گرفت .

این را من نمی گویم ! اصلاً تصمیم داشتم دیگر از مشکلات کمتر بگویم ، اما نمیدانم چرا  وقتی خبر  را خواندم عذاب وجدان وجودم را گرفت ، مگر من او را با تفنگ دولول کشته ام ؟ برادرش کشت !

آنهم وقتی خانم معلم بعد از یک روز کاری و درس دادن و کلی خستگی از مدرسه برمی گشت ، او تلاش داشت امسال معلم نمونه باشد.

برایم سوال شد ، چرا برادر قاتلش اجازه نداد او به خانه برسد ، کمی خستگی در کند ، آنگاه با تفنگی که میتواند یک فیل را از پا در بیارد ، افتخار کشتن خواهرش را بدست بیارد ، ای نفرین بر این افتخار!!

بعد از کلی پرس و جو ، یکی از دوستان، خانم معلم و خانواده اش را میشناخت  ۰جزئیات را که تعریف کرد؛ اینکه مرحومه چگونه برای تحصیل و پیدا کردن شغل تقلا داشت  و وقتی در دبستان روستای محل سکونتش به شغل معلمی مشغول میشود، یکی از بهترین معلمان مدرسه میگردد ، آرزویش این شده بود که دانش آموزانش در آینده جزء بهترین ها باشند ، برای تلاشگری و نمونه موفقیت در کلاس درس خودش را مثال میزد که چگونه در عین محرومیت درس خواند و اکنون معلم است از بچه های کلاسش میخواست نگذارند هیچ چیز مانع موفقیت آنان شود.

او برای آینده ی خودش هم برنامه داشت تصمیم به ادامه تحصیل و پیشرفت در شغل . بخاطر همین موضوع ، برنامه ای برای ازدواج نداشت ، نه با پسر عمو ، نه با کسی دیگر ! میدانست برای فردایش ، خودش باید تصمیم بگیرد ، اما مگر جهالت میگذارد بشر رنگ سعادت را ببیند!؟

وقتی با ادله و استدلال پاسخش به پیشنهاد ازدواج با پسر عمو منفی اعلام میشود ، آن اتفاق افتاد.

حالا دیگر او در میان دانش آموزانش نیست!  همه آرزوهایش با جسد پر از گلوله اش به خاک سپرده شده  و فقط ترنم صدایش در کلاس باقی است : « بچه ها ! برای موفقیت از هیچ چیز نترسید» .

واقعاً،  وقتی بچه های کلاس که اکنون معلمشان را از دست داده اند ،  از قاتلش بپرسند : که چرا خانم معلممون رو کشتی ؟ او چه جوابی دارد ؟

مگر نمیدانیم که اجبار در ازدواج از نظر علمی و روانشناختی بسیار مخرب و از نظر شرعی باطل است ، مگر خبر نداریم که ایجاد عزت نفس در فرزندان و احترام به حقوق فردی آنها موجب موفقیت آنها در آینده میگردد.

مگر نه اینست که « اولادنا اکبادنا تمشی علی الارض»(فرزندانمان جگر گوشه هایمان هستند که بر روی زمین راه میروند) ، و مگر دختر ریحانه ی بهشت نیست  و …

پس چگونه به خودمان اجازه میدهیم اینچنین ، دختر خانمی بعد از آنهمه محنت و تلاش و حالا که برای خود ، خانم معلمی شده ، غرق در خون بر روی زمین بغلتد .. واقعاً ما کجای کاریم ، کمی بخود آییم.

 

 

 

 

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.