×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

سرخط خبرها

دندان لقی که با یک قاچ هندوانه کنده شد !

محمد شریفی
سالها پیش ،در ایامی که هنوز آپارتمان و آپارتمان نشینی باب نشده بود و همه ی خانه ها ویلایی بودند،در همچو حال و هوایی ،نمی دانم چی شد ؟که دلمان هوای باغ و باغچه کرد؟،توی اون شرجی های برالامان اهواز، خشکی هوا و جنس نمکی و آهکی خاک باغچه ی حیاط نه چندان دل باز خانه ی من ،مرا در دایره تردید زمین گیر کرده بود ،در نهایت  به تئوری آزمایش و خطا،دل خوش کردم ،لباس کار به تن کردم ، با بیل و کلنگ افتادم به جان باغچه ، خاک مرغوب و کود حیوانی و سایر ملزومات را سفارش دادم ،تجربیات باغداری سال های کودکی و نوجوانی خودم، که در زادگاهم ،هم باغ داشتیم و هم باغ های مردم را دیدم ،در فرایند احداث باغچه لحاظ کردم،من قبلا در یک منطقه ی نیمه ییلاقی سکونت داشتم ، منطقه ای که در آنجا باغداری اشتهار و رونق بیشمار داشت،خوب که فکرش را کردم ، خیلی زود متوجه شدم که تجربیات و دانسته های من خاص اقلیم معتدل و مرطوب است و در اقلیم گرم و خشک اهواز قابل تعمییم نیست، یک ذره سطح مطالعه را بالا بردم ،وارد عالم مشاوره شدم ، پرسش هایم را با چند متخصص پرورش گل و گیاه در اقلیم خشک مطرح کردم و در نهایت یکی از دوستان، پیرمرد با تجربه ای که سالها در فضای سبز شهرداری اهواز استخوان خرد کرده بود ،را به من معرفی کردند. اسمش عبدالله بود، بازنشسته بود، از نوعی بیماری مربوط به دهان و دندان رنج می برد، لثه هایش به سرعت تحلیل می رفتند، پیشنهاد پزشک معالجش این بود که تمام دندان هایش را از بیخ و بن بکشد و دندان مصنوعی بگذارد، عبدالله اینقد تعلل کرد که دندان هایش بدون منقاش و مقراض، خود بخود کنده شدند و خوشحال هم بود که پولی به جماعت دندانپزشک پرداخت نکرد.
دوتا دندان عقل و دندان نیش جلویی عبدالله دست نخورده باقی ماندند، من با عبدالله سه تا مشکل داشتم ، اول اینکه خیلی لهجه داشت و دندان های کنده اش در انتقال مفاهیم وضع را بدتر می کرد، مشکل دوم من با عبدالله مشکل پذیرایی بود، سوپ به تنهایی کفاف اشتهایش را نمی داد و ترید کردن نان با سوپ هم مشکلات خاص خودش را داشت، مشکل سوم من با عبدالله این بود که او فقط خر خودش را می راند و به طرح هاو نظرات من التفات نمی کرد.
اما در مجموع از عبدالله خیلی خوشم می آمد،آدمی بود با مناعت طبع بالا و زیر بار کمک مستقیم من نمی رفت، از طرفی خوشحال بودم که باغچه بهانه ای شد تا مشکل دندان های عبدالله را حل بکنم، با دوست دندانپزشکم مرتب در تماس بودم و ایشان هم قول داد، بعد از ویزیت و تجویز دارو برایش دندان مصنوعی قالب گیری کند. در یکی از همان روزها که عبدالله سخت سرگرم کار بود،عصرانه برایش هندوانه آوردم، پوست هندوانه را با چاقو جدا کردم و کوچولو کوچولو، وسط هندوانه که نرم تر بود، قاچ کردم ، تا خدای ناخواسته برای سه دندان باقی مانده ی عبدالله مشکلی پیش نیاید… اما علیرغم تمام تلاش های محتاطانه و پیشگیرانه، شد آنچه نباید می شد، تنها دندان نیش جلویی عبدالله با تماس هندوانه کنده شد و عبدالله هم آن را با هندوانه قورتش داد و از مری به معده حواله اش کرد.
گویی تمام دنیا روی سر عبدالله خراب شده بود. با کلی دردسر به دندانپزشکی بردمش، دوتا دندان عقلش را هم کشید و برایش دارویی تحویز کرد تا لثه هایش قوام دوباره بگیرند، که بحمدالله همه چیز بخیر گذشت ، لثه ها استحکام پیدا کردند، قالب دندان های عبدالله به لابراتوار رفت و بعد از چند روز عبدالله با دندان های یک دست و سفید به خورشید لبخند دوباره زد و تا توانست سیر خندید و باغچه ی من هم، خودم نخواستم که به سرانجام نرسد.
این حکایت ، حکایت آشنایی است، مدیریت آزمایش و خطا به محض ظهور  اولین بحران  مثل دندان عبدالله با یک قاچ هندوانه و یک قاشق فالوده می شکنند.خیلی از تجربه ها قابل تعمیم نیستند.

برچسب ها : ,

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.