×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

سرخط خبرها

وداع با دوستان صمیمی!

نوشته: لفته منصوری

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود * و آن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او * گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون * پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

امروز یکی از روزهای سخت زندگی‌ام بود. همه‌ی شما باتجربه‌ی وداع و هجران و رنج ناشی از آن آشنا هستید. به‌ویژه اگر این وداع با دوستان خوب و نازنینی باشد که در انس با آن‌ها جز دانایی، صداقت، مهر و سخاوت از آن‌ها ندیده باشید. من امروز با دوستانی خداحافظی کردم که با آن‌ها لحظات خوش و خرمی را زندگی کردم؛ بلکه عمری دگرباره یافتم. گاه برای وصال هرکدام از آن‌ها رنج سفر را بر خود هموار می‌کردم؛ و هنگامی‌که با آن‌ها عقد دوستی می‌بستم، همدمشان می‌شدم، با آن‌ها به خواب می‌رفتم و بی‌خوابی می‌کشیدم و بیداری را پاس می‌داشتم. از آن‌ها بسیار آموختم. با آن‌ها بارها و بارها از مرزهای شک و یقین عبور کردم. با آن‌ها کافر شدم و مؤمن گشتم و این کفر و ایمان را تا مرز یقین، مکرر آزمودم.

آری امروز بیش از ۹۰ درصد کتابخانه‌ی شخصی‌ام خانه‌ی مرا ترک کردند و رهسپار کتابخانه‌های عمومی ملاثانی شدند. بدون هیچ توقعی! و نه حتی کوچک‌ترین اعتراضی! وقتی آن‌ها را در کارتن می‌گذاشتم به آن‌ها نگاه نمی‌کردم؛ مبادا خاطرات دوستی‌مان زنده شود! به‌راستی هر آنچه را که به من داده‌اند، پاره‌ای از ماناترین و پایاترین جزء شخصیتم شده است. اولین کتابی که به‌صورت جدی مطالعه کردم «فاطمه، فاطمه است» اثر بی‌نظیر دکتر علی شریعتی بود. از آن روز تاکنون فاطمه همه‌چیز من شده است. او تمام زندگی‌ام را لبریز کرده است! چراکه از کتاب فاطمه را شناختم.

هر استرس و اضطراب کاری که داشتم با کتاب برطرف کردم. من تنوع شغلی زیادی داشتم؛ مدیریت فرهنگی، هنری، گردشگری، اقتصادی، بازرگانی، ورزشی، روابط عمومی و … و کتاب در هر عرصه‌ی نامأنوسی برای من آرامش‌بخش بود؛ راهنما و راهگشا بود. به من چنان توانی می‌داد که گویی با سال‌ها تجربه برابری می‌کرد.

قسم می‌خورم که این دوستان من، علیرغم اینکه هر آنچه داشتند سخاوتمندانه در اختیارم گذاشته بودند؛ اما هرگز به آن‌ها احساس بی‌نیازی نمی‌کنم. نسبت به داشته‌هایشان فقیر و مسکینم؛ اما چه باید کرد که در آستانه‌ی اسباب‌کشی از منزل ویلایی به آپارتمانی هستیم و این جبر زندگی این وداع تلخ را رقم زد.

من امروز بخشی از حافظه‌ی بشریت را در کارتن گذاشته و اهداء کردم بلکه در ثواب خواندنش توسط دیگران مأجور شوم یا که از این عذاب وجدان رهایی یابم.

خداحافظ ای بهترین دوستان من! خداحافظ ای سخاوتمندترین موجودات روی زمین! خداحافظ ای بی توقع‌ترین مهربانان روزگار!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.